من میترسم
به هر سازی که میزنن دارم میرقصم
میرم بی مقصد
شدم یه آدمک بی مصرف
زندگیمو باختم پر شدم از حسرت
میکوبه تند میزنه باز این نبضم
بهم میگه میجنگم ، اما من میترسم
نمیدونم کجا پی چی باز میرم من
بهم میگه میترسم بهم میگه
میترسم از زنده بودن بین مُرده ها
از نگاه لاشخور به جسدهای مُرده در یک شبِ بی انتها
میترسم از خشاب خالی فکر
از گودالی که پر شده از پوچی و چرک
میترسم از سُرای ترانه سُرا
از لب هایی که به هم دوخته شد به جُرم چرا
میترسم از پاکی کثافت شهر
از سکوتی که سر منشاش در سر درگُمی و حقارت و جهل
میترسم از لباس قانون
از میز مَحکمه و حکم منجر به باتوم
از سنگینی جیب های ، جیب بُر
که کفه ی ترازوی عدالتو کرد وارون
میترسم از ترسی که همراهمه
از چوبه ی داری که پسرای شجاع اِوینو میبره تک تک بالا همه
میترسم از پُشتِ روی سکه
از شیری که پشت خط نهفتس تا وقتش برسه یه روزیم بکنتت تکه تکه
میترسم از واژه ی آزادی
با این همه ویرانی
یکی بهم بگه چرا عقاید دفن میشه پشت سلول انفرادی
من میترسم
به هر سازی که میزنن دارم میرقصم
میرم بی مقصد
شدم یه آدمک بی مصرف
زندگیمو باختم پر شدم از حسرت
میکوبه تند میزنه باز این نبضم
بهم میگه میجنگم ، اما من میترسم
نمیدونم کجا پی چی باز میرم من
بهم میگه میترسم بهم میگه
میترسم
نَه از مرگ بلکه از زندگی میترسم
میترسم دیگه نخونم از اینکه یه روز چشارو وا کُنمو ببینم که هیچی نبودم
میترسم
از اینکه این دنیا همش یه بازی باشه
زندگیمون واسه اینا مثل یه جُفت تاسی باشه که جُفت شیش میریزن
واسه خودشون دُرشت دُرشت
واسه ما هی ریز میریزن ، زیر میگیرن
میترسم از سیاست ، سیاستمدار
مثلث و اون چشم لعنتی
میترسم از مغز مریض نژاد پرست و اون چشم شهوتی
میترسم از این صدایی که هراز چندگاه
توی سر فریاد میزنه و میگه قدم بردار
میترسم از اینکه هر قدم داره منو دور میکنه
این صدا نه صدای من نیست داره منو کور میکنه
نمیخواد که من خودم باشم
نمیخواد که من محکم پاشم
انگار اینجور سود میکنه
که باشه من حواسم پرتو زندگیمو اون بکنه
میترسم
میترسم همینه هستم از این دنیا فراری رسماً
چونکه جهنم اینجاست
همونجایی که شیاطین جمعن
همونجایی که شیاطین جمعن
همونجایی که شیاطین جمعن