زردِزردِزردن همه درختای سرخم
همه سروهای استوار که تبر زمونه خم کرد_
کلمه کلمه دردم ازتو سلولای مغزم
شرمسار خنده های خشک مردمان دربند_
حاکم مجنوون هنوز تکیه زده به مسند
مثه قبلیا جوونه ها رو میگیره میزنه گردن_
انتظار تابش شفق تو افق چشم مادرای جوونمرگ
شده کورسوی باریک
به امید طلوع صبح_به رنگه پرچم صلح؟_
بیخبر ملازمای سربه مهرِ نانجیب
چاکرای دس به سینه،بی وجودِ پاپتی
به ملت بی رنگ،میگن زور،میشن کور
وقتی هرزگی تو وجودمون موج میزنه_
بی منظور بگم، فاحشه هان پاکترین قشر سطح شهر
تلخه زبون_رنجِ درون_سنگِ صبور
نشون به اون نشون تنهاداشته شون یک تنه یک درد
این آدمای حشری از حشره ها حشری تر
بشریت تشه بی شک،خشه نیت همه نیشن
شیربیشه ن سیر نمیشن، دست پیشن فکرخویشن
همهِ تیشه ن پیِ ریشه ن،هرشب بیشتر میشه این شر
زمان خطرناک ترین شوخی بزرگه
که تو فکر ودید و حسِ ماها،
جاگرفته،پاگرفته نطفش الان گنده س
هرچی که به دنیا میاره،تو گذشته مرده س
دنیابه ما داده انگار چارتا فحش چاربداری،
بدبیاری ولکن نیست،شب بیداری دلخوشی
انتظار و دوختن روصندلی
فرداهنوزشایعه س به شیشهء عمر وصله س
وقتی پیروجوون گنده ترین آرزوشون مرگه
بعده خنده های زورکی
روزمین، ارزش نیست جزنگاه پولکی و
مجبورن،رونخی قدم بزارن، سرتاسر پوسییده_
روگلو،میشه بغض و تیر فرو توسیینه،
ترس ازِ سقوط،زهرِزغنبوت_
پشت پازدن به هم و انتقام و کیینه
دنیا شده برزخ_ورق زمونه برگشت
قلم رو ورقه خط زد،معنی کلمه روصفحه یخ زد
غم نوشت و غم نوشت،
گره زد با غم سرشتِ آدمارو وقتی شد نگاهازشت
آره فاحشه ها پاکترین قشرن وقتی باکره داغه حاضره،بایه خطبه حامله،بشه والده خامِ یه بچه یتیم باکام دود،نگاهِ خون،بی آرزو،میبازه زود،سر اف کنده میره سمت ته خط که مرگه_باگامِ سست